پردیسپردیس، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

❤پردیس جون، بهشت مامان و بابا ❤

**یک عالمه عکس**

14 خرداد 92 گوهرباران ساری عرفان جون پسر عموی پردیس این خرسیه که پردیس یک دفعه محبتش گل کرد و عاشقش شد و بعضی شبا خودش خرسی  رو میکشه میاره و بغلش میکنه ما هم راهش میبریم و راحت میخوابه اینجا داره با خرسی دالی بازی میکنه هههه آخر سر هم تو بغل هم خوابشون برد ********* چند روز قبل از ماه رمضون فروشگاه شهرداری پردیس و افطاری قربون اون جبروووووتت بشم عسسسسل اینجا هم تولد مازیار جونٍ که پردیس اصلا رضایت نداد عکس بگیره مازیارجون و آترین جون، جیگرای خاله زنبور کوچولو در عروسی هانیه جون (دختر خاله م ) از اول تا آخر مجلس تو باغ واسه خودش قدم میزد یکدفعه اومد پیش...
10 آبان 1392

شیرین زبونیهای دخملم

شیرینی زبونیهای پردیس گل گلی در آستانه 17 ماهگی   پیژپیژی : پیشی هاپو آبو: آب دو دوو: ماشین – کالسکه- سه چرخه الو : موبایل و تلفن بیسیم جیجه یا دی دی : ....؟؟؟ جیش پی پی مامان بابا عمو نونو: لباس بررر: برق ممنو:ممنون دادو:قاشق- چنگال- چاقو باااا: باز (هر وقت میخواد پوست شکلات - در یخچال و ... رو براش باز کنیم هی میگه باااا سرشم تند تند به بالا پائین تکون میده که یعنی زودتر باز کن) یَف: رفت دااااا: داغ (غذاش اگه داغ باشه یا تو حموم تا آب یکم داغتر میشه سریع میگه داااا داااا .. تازگی به بخاری و شومینه هم میگه داااا) عمه دالی یا دادی : دالی ...
6 آبان 1392

ما برگشتیـــــــــم.....

سلاااام ما بعد از کلی تأخیر برگشتیم...   اول از همه از دخترم و دوستای مهربونم عذرخواهی میکنم بابت اینکه این چندوقت نتونستم وبلاگ گل دخترمو به روز کنم و از اینکه این مدت به یادمون بودین و بهمون لطف داشتین ممنونم. دلیل این غیبت چند ماهه گرفتاری و تنبلی مامان مژده بوده آخه تا ظهر که خونه نیستم عصرها هم دربست در اختیار یک وروجک شیطون و فضول هستم که نمیذاره حتی از کنار لپ تاپ و موبایل رد بشی چه برسه به اینکه بخوای بشینی وبلاگ آپ کنی. پ ردیس تو این چندماهی که اینجا چیزی ننوشتم ماشالله خیلی بزرگ و خانووووووم شده و واقعا بخاطر بودن و داشتنش خوشحالم  و خدارو شاکرم . خیلی حس خوبیه وقتی میبینم اینقدر...
6 آبان 1392
1